قالب وردپرس بیتستان پرنده فناوری
خانه / اخبار ایثار / طلبه شهیدی که قلبش از شوق تعلیم کلام خدا می‌تپید/ بر من اشک نریزید؛ شهدا پیرو می‌خواهند

طلبه شهیدی که قلبش از شوق تعلیم کلام خدا می‌تپید/ بر من اشک نریزید؛ شهدا پیرو می‌خواهند

ای جوانان نکند که در رخت‌خواب ذلت بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان مبادا در حال غفلت از دنیا بروید که علی(ع) در میدان عبادت به شهادت رسید و مبادا در حال بی‌تفاوتی بمیرید که علی‌اکبر امام حسین(ع) با هدف شهید شد…

به گزارش کهف شاهد، جامعه قرآنی کشور، چهارشنبه ۲۸ تیرماه میهمان خانواده معظم و مکرم شهیدحمید سیاح‌نظری بودند و ضمن ادای احترام به مقام شامخ این شهید والامقام با  خانواده معظم ایشان نیز دیدار کردند.

این جلسه با حضور اصغر امیرنیا مدیرکل تبلیغ و ترویج فعالیت‌های قرآن و عترت معاونت قرآن و عترت ارشاد و جمعی از مسئولان قرآنی سازمان قرآن و عترت سپاه محمد رسول الله(ص) و با تلاوت آیاتی از کلام‌الله آغاز شد.

مشروح گفت‌و گو و زندگی‌نامه شهید سیاح نظری را در ادامه می‌خوانید:

زندگینامه شهید حمید سیاح نظری:

شهید حمید سیاح‌نظری در شهریورماه سال ۱۳۴۶ هجری شمسی در خانواده‌ای مذهبی متولد شد او پس از سپری کردن دوران طفولیت در یکی از مدارس اسلامی نام‌نویسی کرد و تحت تعالیم ارزنده حجت‌الاسلام میردامادی مدیر محترم مدرسه قرار گرفت. وی در محیط مدرسه علاوه بر آموزش علوم، با اخلاق و فرهنگ اسلامی انس گرفت که به اهمیت تعالیم اسلامی پی برد. شهید نظری دوره راهنمایی را همزمان با سالهای اول انقلاب اسلامی ایران در مدرسه شهید ادب‌دوست به پایان رسانید و وارد دبیرستان شد.

در طی دوران تحصیل به علت علاقه وافری که به مسائل مذهبی و معارف دینی داشت؛ همواره در کارهای فرهنگی، کلاسهای اعتقادی و سیاسی و مجالس دعا و روضه‌خوانی شرکت می‌کرد وی خود را مدیون جامعه اسلامی می‌دانست و می‌کوشید تا با ارائه خدمات فرهنگی کودکان و نوجوانان را با تعالیم ارزنده اسلام آشنا سازد.

شهید سیاح‌نظری تلاش می‌کرد تا خود نیز از کاروان علم و دانش عقب نماند و به همین جهت در طول تدریس، خود نیز به آموختن سطوح عالی‌تر مطالب علمی اشتغال داشت یکی از نقاطی که شهید حمید سیاح‌نظری در آن به فعالیت‌های آموزشی و تربیتی می‌پرداخت، مسجد حضرت امام رضا(ع) بود.

وی بسیاری از اوقات خود را صرف کارهای آموزش در این مسجد می‌کرد. دوره‌هایی از دروس قرآن و تجوید عربی، اعتقادات و امور هنری را در آن مسجد گذرانده بود و خود نیز در آنجا به تدریس کودکان و نوجوانان اشتغال داشت. بچه‌های کوچک با شوق و علاقه زائدالوصفی از دور و نزدیک می‌آمدند و در پیشگاه قرآن زانو می‌زدند و گوش می‌سپردند. آنگاه معلم که خود قلبش از شوق تعلیم کلام خدا می‌تپید، درس را آغاز می‌کرد و بچه‌ها به دقت کلام معلم خود را گوش می‌دادند.

عصمت و طهارت سرلوحه زندگی او بود و همواره با این محبت زندگی می‌کرد یکی از خصوصیات برجسته او شرکت در نماز جماعت بود؛ گاه و بیگاه می‌دیدی که او سر به زیر انداخته و به سوی مسجد می‌رود و یا از مسجد بازمی‌گردد وقتی داخل مسجد می‌شدی، می‌دیدی که مشغول وضو گرفتن است و بعد از دقایقی به صف نمازگزاران می‌پیوست. و مخلصانه در پیشگاه خدا سر به سجده می‌نهاد و با معبود خود راز و نیاز می‌کرد.

نوجوانان را به گرد خود فرا می‌خواند و آنها را با قرآن و حدیث آشنا می‌کرد

شهید سیاح در کنار کار مداوم فرهنگی در مسجد بنابر وظیفه‌ای که داشت وارد مسائل نظامی شد و پس از گذراندن یک دوره آموزش به صحنه‌های نبرد پیوست. ابتدا در سال ۱۳۶۲ در اردوگاه شهدای تخریب جنوب به عنوان تخریبچی مشغول به کار شد مدتی در فن تخریب فعالیت کرد. با جسته کوچکی که داشت برای پاکسازی میادین مین در کنار رزمندگان دیگر تلاش زیادی می‌کرد. او در حمله‌های مختلف آزادسازی فاو، کربلای ۴، کربلای ۵، کربلای ۸ و… حضور داشت و چندین بار مجروح شد. هرگاه برای مرخصی به تهران می‌آمد باز به ادامه کارهای فرهنگی می‌پرداخت و سر از پا نمی‌شتاخت گاهی به جبهه می‌رفت، لباس رزم می‌پوشید و سلاح به دست می‌گرفت و گاهی در شهر نوجوانان را به گرد خود فرا می‌خواند و آنها را با قرآن و حدیث آشنا می‌کرد.

او در طول زندگی کوتاه و پربارش در دو جبهه می‌جنگید، می‌آموخت، عمل می‌کرد و آموزش می‌داد. حمید در سال ۱۳۶۴ برای گذراندن یک دوره آموزش رهسپار اصفهان شد و به همراه اولین نیروهای پارتیزانی قرارگاه رمضان حدود ۳ ماه دوره‌های پیچیده و مشکلات نظامی را گذراند. نیروهای آموزش دیده پس از طی این دوره در منطقه شمالغرب جبهه و کردستان عراق دست به عملیات شناسایی زدند. شهید سیاح پس از مدتی فعالیت در خاک عراق عازم جبهه‌های جنوب شد و در عملیات کربلای ۵ در گردان میثم تمار از لشکر ۲۷ محمدرسول‌الله(ص) شرکت داشت. او به علت اصابت تیر به ناحیه سر به بیمارستان صحرایی جبهه و سپس جهت مداوا به تهران اعزام شد.

در همین زمان وی با حالت بیماری و خونریزی در اثر مجروح شدن برای چندمین‌بار به یکی از مراکز انتقال خون رفته، مقداری از خون خود را جهت مداوای مجروحان اهداء کرد. حمید در دوران نقاهت در بسیج مسجد حضرت حجت (عج) مسئولیت پذیرش را برعهده گرفت؛ وی ساعاتی از وقت خود را در جمع بچه‌های بسیج به سر می‌برد و رفتارش برای آنها الگو بود همزمان با فعالیت در بسیج وارد قسمت ارزیابی و ارزشیابی مشمولان وزارت سپاه پاسداران شد و در آنجا به فعالیت پرداخت. همانگونه که دنیا برای مومنان بسان زندان است تهران برای بچه‌های رزمنده مانند زندان بود. وقتی می‌دیدند مظاهر مادی زندگی چون زنجیرهای اسارت و بندگی بر گردان انسانها است و آنها را به سوی عذاب الهی می‌کشاند و وقتی به یاد می‌آورد که بچه‌ها در جبهه با اخلاص از جان خود می‌گذرند و هستی خود را با خدا معامله می‌کنند تاب نمی‌‌آورند و سر از پا نشناخته و به سوی جبهه می‌شتافتند. این کشش نیرومند همراه با حس مسئولیت بار دیگر حمید را به سوی جبهه کشید با اسرار فراوان مسئول قسمت را راضی کرد و وارد گردان عمار یاسر از لشکر ۲۷ محمد رسول‌الله(ص) شد.

آزادانه تا پیشگاه آفتاب پرواز کرد

یک ماه دوران آمادگی قبل از عملیات را در باختران کرمانشاه گذراند و برای آخرین بار چند روز به تهران بازگشت با خانواده و دوستان وداع کرد و راهی منطقه عملیاتی بیت‌المقدس ۲ ماووت شد. منطقه شرایط بسیار سخت و صعب‌العبور داشت سنگهای سرسخت کوهستان از برف پوشیده بود و سرما بیداد می‌کرد در معابر و محورهای عملیاتی عبور و مرور با کندی انجام می‌شد و انتقال مواد مورد نیاز کار دشواری بود بچه‌ها برای تهیه آب برف را ذوب می‌کردند در بلندای ارتفاقات منطقه درگیری با دشمنان بعثی آغاز شده بود. تاریکی شب همه جا را فرا گرفته بود هوا سرد بود، از هر سو سفیر گلوله شنیده می‌شد و نور خیره کننده انفجار خمپاره‌ها چشم را می‌آزرد هیچ کس در اندیشه خود نبود شهید سیاح قبضه آرپی‌جی۷ را به دست گرفت و رو به هدف شلیک کرد. گلوله دل شب را شکافت و چون تندری غرّان به پیش داد تا تاروپود دشمنان خدا را از هم بپاشد. حمید با قرار دادن گلوله دوم در سلاح خود را آماده شلیک می‌کرد اما شوق دیدار یار در جانش شعله می‌کشید و مرغ روحش بال و پر گرفت و آزادانه تا پیشگاه آفتاب پرواز کرد.

در ادامه این جلسه برادرزاده شهید حمید سیاح نظری با لحنی خوش به قرائت وصیت‌نامه عمویش پرداخت.

وصیت‌نامه شهید وحید سیاح‌نظری

السلام علیک یا اباعبدالله الحسین(ع)

با درود و سلام بیکران بر پیامبر اسلام حضرت محمد بن عبدالله(ص) و حضرت امام زمان(عج) و نایب برحقش امام امت و امت شهیدپرور ایران و بر کلیه رزمندان جان برکف که امام فرمودند من دست و بازوی آنها را می‌بوسم و بر مفقودین، اسراء، جانبازان انقلاب اسلام و شهدا که همچون شمع سوختند و به ما روشنی بخشیدند همانا جهادی دری است از درهای بهشت که خداوند برای دوستان خاص خودش گشوده است. امام علی(ع)

ای جوانان نکند که در رخت‌خواب ذلت بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد

ای ملت قهرمان و غیور و شهیدپرور. من چه می‌توانم برای شما بنویسم این شما بودید که با عنایت حق‌تعالی ما را راهنمایی کردید این شما بودید که در ادامه راه امید دادید، که خونمان را در راه اسلام که هستی مطلق است بریزیم. ای انقلاب عزیز ما جوانان با خون خویش آبیاری‌ات می‌کنیم. ای اسلامیان برخروشید و با رهبری این رهبر کبیر پرچم اسلام را در سراسر جهان به اهتزاز درآورید. ای جوانان نکند که در رخت‌خواب ذلت بمیرید که حسین در میدان نبرد شهید شد. ای جوانان مبادا در حال غفلت از دنیا بروید که علی(ع) در میدان عبادت به شهادت رسید و مبادا در حال بی‌تفاوتی بمیرید که علی‌اکبر امام حسین(ع) با هدف شهید شد. پدر و مادر عزیزم از شما عذر می‌خواهم که نتوانستم در این مدت عمر شکرگزار شما باشم و آنچه خدا در قبال شما گفته بود عمل نمایم. برادران و خواهرانم را همچون علی(ع)‌و زینب(س) تربیت کنید تا در دنیا سرافرازتر شوید.

بر من اشک نریزید؛ شهدا پیرو می‌خواهند

آری مادر، من به آرزویم رسیدم که همان نظر به وجه‌الله است و این قابل درک نیست مگر برای آنان که خداوند را بیش از همه چیز دوست دارند. ای اقوام، دوستان و خویشان من بر من اشک مریزید زیرا شهدا پیرو می‌خواهند. پس اگر خواستید گریه کنید برای امام حسین گریه کنید. و مراقب باشید مبادا به اسلام ضربه بخورد.

به بچه‌های محل بگویید که هدفشان، قلمشان و قدمشان برای خدا و اسلام و مستضعفان باشد و از خداوند بخواهند که مرا در جهاد اکبر که همان مبارزه با نفس از پیروز گرداند و همچنین دعا کنند که خداوند مرا بیامرزد. آنچه مرا به وحشت می‌اندازد روز معاد و گناهانم در دنیاست و هر چه کنم امید به رهایی از آتش دوزخ نیست. تنها یک راه نجات است که می‌توان به آن امیدوار بود و آن شهادت است. چرا که شهید با اولین قطره خونش گناهانش پاک می‌گردد. آری باید رفت. هیچ کس در این دنیا ماندنی نیست حال که باید رفت چه بهتر که در راه او سیر کنیم. آری کسانی که محو جمال ازلی شدند و راه محبوب را آرمان اصیل خویش می‌دانند آری اینان شهدا هستند که دلباخته دوست شدند و شهادت را آرزوی نهایی خود می‌دانند. ای مادر من رفتم تا همچون سرور شهیدان امام حسین(ع) شیرینی آزاد بودن، عاشق بودن و الهی بودن را بچشم و با اهدای خون خود به بشریت روشنایی بخشم. آری رفتم تا با دادن خون خود با انبیاء‌ ائمه عظام و ولی فقیه میثاق ببندم. ای مادر فرزند تو زنجیره‌های اسارت، بردگی، خودفروشی، تجمل‌پرستی و دنیا‌طلبی را پاره نمود و به سوی قرب الهی پرواز کرد. خدایا اعتراف می کنم که نتوانستم به احکام اسلام و دستورات تو عمل نمایم. که سیر بودم و به فکر گرسنگان نبودم که نتوانستم در قبال خون شهیدان قدمی درست بردارم که سستی کردم که نتوانستم رزمنده خوبی برای اسلام باشم. خدایا می‌دانم که تو غفاری پس مرا ببخش، خدایا مرا از بلای غرور و خودخواهی نجات ده تا حقایق را ببینیم و جمال زیبای تو را مشاهده کنم. خدایا هستی دنیا و روزگار را همیشه در نظرم جلوه‌گر ساز تا فریب زرق و برق عالم خاکی مرا از یاد تو دور نسازد. به فرمایشات امام سراپا گوش فرا دهید و عامل به آن باشید. کوشش کنید تا به هدف شهدا که همان پیاده شدن احکام اسلام است تحقق بخشیم.

مادر بزرگوار شهید حمید سیاح‌نظری در وصف فرزند برومندش می‌گوید: حمید فرزند کوچک من است و از همان دوره طفولیت با دیگر فرزندانم متفاوت بود گرچه فرزندان دیگرم نیز مذهبی، متدین و اهل رعایت احکام شرعی هستند اما حمید برای من طور دیگری بود. او در سن ۱۰ سالگی با رعایت مسائل شرعی و اخلاقی رشد کرد. در ۷ سالگی که وارد مدرسه شد تا ششم دبستان علاوه بر درس خواندن، فعالیت در مسجد را نیز دنبال می‌کرد و شب‌ها به فعالیت‌های فرهنگی و قرآنی می‌پرداخت وقتی هم جنگ آغاز شد قصد جنگ کرد. ما اسرار می‌کردیم که تو می‌توانی در همین شهر خدمت کنی امّا او قبول نمی‌کرد و بالاخره به جبهه رفت. علاقه زیادی به مسجد و هیئت داشت تا جایی که وقتی که شهید شد متوجه شدم مهد قرآن  در مسجد امام رضا(ع) دایر شده و حمید در آنجا فعالیت بسزایی داشت. هر بار هم که به جبهه می‌رفت جلسات قرآن را به دوستانش می‌سپرد. بسیار متواضعانه و با اخلاص سالن جلسات قرآن را تمیز و نظافت می‌کرد. شاگردانش هم اکنون بزرگ شده‌اند و هر کدام صاحب مقام و اعتباری هستند. او نسبت به پرداخت خمس توجه زیادی داشت چهار ماهی نیز به مدرسه مرحوم آیت‌الله مجتهدی رفت و دروس طلبگی را فرا گرفت. خیلی اهل ریاء نبود؛ در روز شهادتش پلاکارت‌هایی در دست شاگردانش بود که آنجا فهمیدم ایشان معلم قرآن بود. فرزندان دیگرم نیز رهرو آن شهید والامقام هستند.

در پایان نیز به رسم یادبود، هدایایی از سوی معاونت قرآن و عترت وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان قرآن و عترت سپاه محمد رسول الله(ص) تقدیم این خانواده معظم شد.

انتهای پیام

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *