از سه به واقع برایم هم پدر بود و هم مادر..آنقدر با نازو مهربانی قد کشیدم
ک خدا هم برای ازدواج تورا برایم انتخاب کرد…چقدر پرحوصله بودی و مهربان برای نازهایم..آنقدر ک دیگر فقط برای مادرم مانند یک کودک لوس و نازک نارنجی نبودم..تو چنان ناز از من میخریدی ک گاهی حساسیت اطرافیان را نسبت به ارتباطمان با تمام وجود حس میکردم..
۲۸آبان
.
رفتنت این دل نازک را
ک حتی با وجود تو گهگاهی محبت پدر را نیز احساس میڪردبہ ترک انداخت
وچقدر هستند انسانهایی ک حتی در غمت
دردلتنگیات درغصه هایت و..همچنان سعی دارند با ضربہ این ترکها رااز هم بپاشندو شاید میخواهند انتقام بگیرند خوشبختی نداشتہ شان رااز کس دیگری!!
.
عزیزدلم
عرش نشین من
نمیدانند این رفتن و نبودن جانسوز تو
برکاتی معنوی برای من داشتہ که با هیچ داده مادی قابل قیاس نیست
رفتنت…من ناشکیب را چه صبور و آرام کرده!
.دیگر هیچ حرفی،هیچ رفتاری
هیچ طعنه ای،هیچ زخم زبانی،
هیچ تهمت و افترایی،مرا مثل کودکی بی تاب و بهم نمیریزد..بگذار بگویند
نمیدانند زهرا با عروج تو به دیدی بلند رسیده..
من مسائلی مهمتر برای اندیشیدن و خوشحالی دارم و چه چیز مهمتر از فکرکردن و شکرکردن بخاطر زندگی زیبایی ک داشتیم و داریم
.چه چیز مهمتر ازاینکه در انتظار یکدیگریم
.
محمدحسینم
خوشحالم از همسری تو
خوشحالم از داشتن تو
مگرنه اینکه شهدا
عندربهم یرزقونند..